اس ام اس داغ

جک ، اس ام اس ، خنده ، طنز ، پیامک

اس ام اس داغ

جک ، اس ام اس ، خنده ، طنز ، پیامک

نامه جالب پسر به پدر !

ارسال کننده : Parvin

پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، باتعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند :
پدر عزیزم،
با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست دخترجدیدم فرار کنم، چون می خواستم جلوی یک رویارویی با مادر و تو ...رو بگیرم.من احساسات واقعی رو با نازنین پیدا کردم، او واقعاً معرکه است، اما میدونستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت، به خاطر تیزبینی هاش، خالکوبی هاش ،لباسهای تنگ موتور سواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره. اما فقط احساسات نیست، پدر. اون ...

ادامه مطلب ...

یه نقل قول

یه روز رفته بودم یه رستوران سنتی.

رو یه تخت نشستم و تو خیال خودم بودم که دیدم یه دختر و پسر اومدن و رو تخت جلویی نشستن.

دختره رو به من بود و پسر پشت به من ...


یهو دیدم دختره بهم خیره شده.

سرم رو انداختم پایین.اما هوس اومد سراغم …….


دختره با چشاش آمار میداد.

یه کاغذ برداشتم و بهش نشون دادم با تکون دادن سرش قبول کرد.

وقتی پسره رفت تا پول غذا رو حساب کنه دختره نزدیک تخت من شد و کاغذ رو گرفت…



روی کاغذ نوشته بودم: خیلی پستی ...


ارسالی از : Parvin


GOD

یه کشیشی داشته توی یه بیابون می رفته، میفته تو یه چاه. هی داد زد خدایا کمکم کن خدا کمکم کن.


یه ماشین آتش نشانی اومد، یه طناب انداخت و گفت طنابو بگیر بیا بالا.
کشیش گفت ولم کن فقط خدا باید کمکم کنه، خدا بهم کمک می کنه.
گفت طنابو بگیر بابا همینجا میمیریا. گفت نه خدا به من کمک می کنه.
کشیش میمیره میره اون دنیا به خدا میگه خدا من این همه به تو ایمان داشتم این همه عبادت کردم،
چرا کمکم نکردی؟ خدا بهش گفت آخه بی پدر و مادر، تو نگفتی ماشین آتش نشانی وسط بیابون چیکار میکنه !!!

نحوه نیمرو درست کردن دخترا و پسرا !!

یه مدت بسیار زیادی بود که نتونسته بودم بیام . شرمنده همتون شدم !

جمعیت کثیری از دخترا ! انتقاد کرده بودن که چرا همش ضد دختر می ذاری توی وبلاگ ! منم تصمیم گرفتم امروز این مطلبو واستون بذارم البته ممکنه قبلا خونده باشینش ...


راستی شما فکر میکنین پسرا و دخترا چه جوری نیمرو درست می کنن ؟


ادامه مطلب ...

برترین اعترافات احمقانه مردم (1)

برترین اعترافات احمقانه مردم (1)

اعتراف میکنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام , تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!!!!
تازه هی چند بارم پشت سر هم این کار و کردم , چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!!

* * * * * * * * * * * *

اعتراف می کنم یه بار پسر همسایه چهارسالمونو با باباش تو خیابون دیدم گفتم سلام نوید چطوری؟
دیدم بچهه تحویلم نگرفت باباهه خندید
اومدم خونه به مامانم گفتم نوید ماشالا چقد بزرگ شده!
مامان گفت نوید کیه؟
گفتم: پسر آقای ...
گفت اون اسمش پارساست اسم باباش نویده

* * * * * * * * * * * *

ادامه مطلب ...