اعتراف میکنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام ,
تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!!!!
تازه هی چند بارم پشت سر هم این کار و کردم , چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!!
اعتراف می کنم یه بار پسر همسایه چهارسالمونو با باباش تو خیابون دیدم گفتم سلام نوید چطوری؟
گفتم: پسر آقای ...
چند روز پیش دختر خالم گوشیشو خونمون جا گذاشته بود ... بهش اس ام اس(!) زدم گوشیتو جا گذاشتی!!!!!!!
* * * * * * * * * * * *
چند وقت پیش تو حیاط خونه سیگار میکشیدم که صدای باز شدن در حیاط اومد منم حول شدم سیگارو روی گوشیم خاموش کردم (!!) و بدترش اینکه بلافاصله گوشیو پرت کردم تو باغچه و سیگار خاموش موند تو دستم
* * * * * * * * * * * *
اعتراف میکنم دوران راهنمایی روز معلم همه تخم مرغ آورده بودن که توش پر گل بود منم یه تخم مرغ خام آورده بودم که بزنم بخندیم! معلم اومد داخل همه سرو صدا کردن و شادی کردن تخم مرغارو میزدن به تخته منم این وسط تخم مرغو زدم به تخته ! ترکید رو تخته پاشید همه جا ، رو لباس معلمم ریخت ! سریع گفت کی بود ؟!!؟ هیچکی هیچی نگفت با این که میدونستن کار منه خلاصه از ته کلاس 4 - 5 نفر شلوغو آورد بیرون زدشون ولی نگفتن کار من بود ! چون شاگرد زرنگیم بودم معلمه شک نمیکرد بهم !
وقتی از کلاس اومدیم بیرون تا دو کیلومتر به صورت چهار نعل فرار کردم آخرم سر کوچه گرفتن زدنم !
* * * * * * * * * * * *
اعتراف می کنم معلم دوم دبستانم می گفت املا ها رو خودتون بنویسید که من با دوربین مخفیا می بینم کی به حرفام گوش می ده ...ازون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سوال های مشکوک از مامان بابام:امروز کی اومد؟ کی رفت؟ به کودوم وسیله ها دست زد؟
بیشترم به دریچه کولر شک داشتم
* * * * * * * * * * * *
اعتراف میکنم سر فینال جام جهانی تا لحظهای که اسپانیا گل زد فکر میکردم اسپانیا نارنجیه، هلند آبی، گل هم که زد کلی لعنت فرستادم به هلند، بعد گل رو صفحه نوشت
اسپانیا ۱ - هلند ۰ ، تازه فهمیدم کل بازی داشتم اشتباه فحش میدادم
* * * * * * * * * * * *
اعتراف می کنم وقتی داداشم دو ماهش بود خندون رفتم تو آشپزخونه، مامانم گفت نارنگیتو خوردی؟ گفتم آره، تازه به آرشم دادم!
بیچاره مامانم بدو بدو رفت نارنگی رو از حلقش کشید بیرون!
* * * * * * * * * * * *
یه بار با بچه ها بودیم یکی از دوستام رو بعد از مدت ها دیدم ، کلی ریش گذاشته بود
:Dبا خنده بهش گفتم : علی این ** بازیا چیه ؟
گفت پدرم فوت کرده
:l گفتم تسلیت میگم
* * * * * * * * * * * *
اعتراف می کنم کلاس اول دبستان بودم تحت تاثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونتون رو بدید، روز اول به راننده سرویس آدرس اشتباهی دادم و از یه مسیری الکی تا خونه پیاده رفتم و تازه فرداش موقعی که سرویس دنبالم نیومد تازه شاهکارم معلوم شد برای خانواده
* * * * * * * * * * * *
اعتراف میکنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یوهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: امیــــــــــــــــــر جووون...بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی میخوامـــت....گفتم منم همینطور....گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا..حمتاً..از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش..به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفن حرف میزنه با امیر دوستش و من از شدت ضایگی دیوارو گاز گرفتم....
* * * * * * * * * * * *
اون زمان که از این نوشابه شیشه ای ها بود یه روز خواستم یه شیشه که اضافه اومده بود رو بذارم تو در یخچال دیدم بلنده جا نمیشه. درش آوردم یکمش رو خوردم دوباره گذاشتم، در کمال تعجب دیدم نه، بازم جا نمیشه !!!!
* * * * * * * * * * * *
غزاله : اعتراف میکنم یه روز که دیر از خواب بیدار شده بودم از اتاق که رفتم بیرون دیدم خونه سوت و کوره فهمیدم که کسی خونه نیست و عصبانی شدم شروع کردم به غر زدن و فحش دادن به اعضای خونه که چرا نمیگن و میرن بیرون خدا براتون نخواد یهو دیدم بابام رو کاناپه نشسته داره منو با تعجب میبینه! اون لحظه فقط تونستم با سرعت باد برگردم تو اتاقم !
* * * * * * * * * * * *
مجید : اعتراف می کنم اولین باری که رفتم کارواش منم همراه کارگرها داشتم ماشینو میشستم که مسئول کارواش اومد خجالت زده جمعم کرد !
خوب چی کار کنم فکر کردم زشت اونا ماشین منو بشورن من وایستم نگاه کنم !
* * * * * * * * * * * *
رضا : سر کوچمون یه حموم عمومی بود با دوستام میرفتیم جلوش که اسفالت نبود چاله میکندیم روش خاک میریختیم میشد باتلاق تا میومدن بیرون میافتادن توش ما هم میخندیدیم فرار میکردیم
* * * * * * * * * * * *
شهاب : اعتراف میکنم امشب تو عروسی اومدم به داماد شاباش بدم دیدم کلا یه اسکناس ده هزارتومنی دارم ، اسکناس رو دادم بهش از دستش یه اسکناس پنج تومنی با یه دو تومنی گرفتم !!
* * * * * * * * * * * *
ارسلان : رفتم بلیط بخرم ، منشی بهم میگه سفر خوبی داشته باشین ، گفتم همچنین !!
* * * * * * * * * * * *
هانی : اعتراف میکنم که وقتی پنج سالم بود عمه مامانم اومده بود ایران و اصلا فارسی بلد نبود منو برد که از سوپر مارکت سر کوچه سیگار بگیریم منم گفتم آقا یه بسته سیگار کنت با یک دونه تخم مرغ شانسی بدید ، عمه مامانم پرسید این چیه ؟ منم خیلی خونسرد گفتم این جایزه سیگاره !
* * * * * * * * * * * *
پویا : اعتراف میکنم تو بچگی دوست داشتم تو آینده
آرایشگر بشم فقط به خاطر اینکه موهای ریخته شده رو کاشیهای سلمونی رو جارو کنم !!
* * * * * * * * * * * *
سامان : اعتراف میکنم کوچیک که بودم عشقم این بود که شیشه نوشابه رو حسابی تکون بدم تا گازشو بخورم. یه بار ناهار سر سفره روبروی بابام نشسته بودم جوری شیشه نوشابه رو تکون دادم که نتونستم جلوی گازشو بگیرم هول شدم شیشه رو سمت بابام گرفتم چشتون روز بد نبینه بابام خیس خالی شد از بس هول کرده بودم زول زده بودم بهش و شیشه خالی نوشابه همچنان دستم بود بقیش هم خودتون می دونید !
* * * * * * * * * * * *
آرش : اعتراف میکنم یه بار
مهمونی بود به من گفتن برنج رو از تو پلوپز درسته برگردونم تو دیس و بیارم سر غذا ، دیس دستم بود و رو هوا گرفته بودم واسه خودم آرتیست بازی میکردم که یه دفعه برنج از تو دیس لیز خورد قلمبه از سمت برنجش افتاد روی موکت بدون اینکه پخش بشه. منم بلندش کردم مو ها و آشغالایی رو که بهش چسبیده بود تمیز کردم دوباره گذاشتمش تو دیس آوردم سر سفره !
* * * * * * * * * * * *
سارا : اعتراف می کنم یه روز عصر خواهرمو از خواب بیدار کردم گفتم صبحه مدرست دیر شده با چشم گریان بچه کلاس اولی رو فرستادم مدرسه !!
* * * * * * * * * * * *
علی : اعتراف میکنم آقایی داشت به یکی دیگه شیرینی میداد منم رفتم برداشتم گفتم قبول باشه جلوتر که رفتم برگشتم دیدم بنده خدا شیرینی واسه خونه خریده به دوستشم تعارف میکنه من فکر کردم نذریه !
* * * * * * * * * * * *
آرش : اعتراف میکنم وقتی تاکسی دنده عقب اومد سوار شدم راننده گفت آقا میخوام پارک کنم مسافر کش نیستم برو پایین داشتم از خجالت میمردم !
* * * * * * * * * * * * ارسال از : Roy
من که خودم خیلی خندیدم ، راستی شماها اعتراف ندارید ؟!
طنز مطلب طنز مطلب خنده دار مطلب جدید مطلب باحال اعتراف احمقانه اعترافات احمقانه طنز جدید طنز ایرانی طنز ایرونی طنز باحال مطلب جالب و خواندنی مطب خواندنی طنز اجتماعی طنز اعترافات احمقانه طنز هات اس ام اس
وااااای.....دیوونه شدم
خیییلی جاااالب بود
kheli khandidam mr30000000000000000
سلام دوست عزیز
همانطور که درخواست داده بودید شما لینک شدید لطفا مارو هم با نام جوک و طنز لینک بدین و خبرم کنید
درضمن من یه وبلاگ دیگه دارم که اگه مایل بودید اونو هم با نام مجله سرگرمی و تفریحی لینک کنید و بعد خبرم کنید تا تو اون هم شمارو لینک بدم
entertainment1740.persianblog.ir
سلام
شما در وبلاگ سرگرمی و تفریحی لینک شدید
خیلی باحال بووووووووووووووووووود
سلام آقای علیرضا.
من رفتم سایتتون البته سایته قبلی..ببخشید من تو اینترنت همون صفحه رو دیده بودم اونجاهم حرفی از امتحان نبود..شما دانش اموزین؟البته بودین نه؟خوب کنکور چطور بود؟سخت بود؟اگه قبول نشم چی؟نمیدونم چیکار کنم ..اصلا هیچی رو شروع نکردم .شما چطوری میخوندین؟
همشو باید اینجا جواب بدم ؟!
جوابتونو توی وبلاگت میدم
vaghean mareke bood ali bood mer30 rooham shad shod
تنها بودم واز اینکه بچه هام نبودن ناراحت بودم وقتی مطالبتون را خوندم کلی خندیدم خدا خیرتون بده
باحاااااااااال
سلام
آقا دم شما گرم!
من وبلاگتونو خیلی دوس دارم
حرف نداره
با عرض سلام و وقت بخیر
بنا به درخواست شما برای تبادل لینک با سایت یک قدمی ، شما لینک شدید
لطفا ما را با نام :
اس ام اس عاشقانه ، جملات عاشقانه
یا در صورت طولانی بودن عنوان ما را با نام :
اس ام اس و جملات عاشقانه
و به آدرس :
www.yekghadami.com
لینک نمایید و سپس از طریق لینک زیر به ما اطلاع دهید :
http://www.yekghadami.com/?page_id=2
با تشکر و آروزی موفقیت
ای جوووونم
خیلی باحال بود
اعتراف میکنم که با حاااااااااااااال بود
منم اعتراف میکنم که یه بار بچه بودم میخواستم واسه خونه تکونی عید به مامانم کمک کنم و رفتم تلفن خونه رو با ریکا شستم...بعدشم.....سوخت!!!!!!!
واو !
سلام ..چه وبلاگ زیبا و جالبی دارید.
جوک های جدید و زیبایی هم گذیی هم گذاشته اید.یبایی هم گذاشته اید.
اگر به وبلاگ من سری بزنید و اگر خواستید تبادل لینک کنید خوش حال می شویم.
ادرس بلاگ:www.moein000.loxblog.com
منم یه خاطره دارم یادم مدرسه که میرفتم معلم ماه رمضان بود معلم اومد سر کلاس گفت کی امروز روضه گرفته من دستما گرفتم بالا گفتم من معلم کلی تشویقم کرد و یه مثبت بهم داد اقا من خر 10 دقیقه مونده به زنگ یه پرتقال از تو کیفم در اوردم و شروع کردم به خوردن تا معلم منا دید کشیدم بیرون ا تا یه هفته راهم نداد
عالی بود
خیلی خندیدم
خسته نباشید
خوشخال میشم به منم سر بزنی
یه روز رفتم در خونه دوستم ،نزدیک خونشون یه خونواده افغانی زندگی میکردن، بچه خواهرش داشت توی کوچه بازی میکرد ولباساش کثیف شده بودمن که تاحالا ندیده بودمش برگشتم به دوستم گفتم این کیه؟افغانیه؟ دوستم سرش رو انداخت پایین وگفت:نه، بچه خواهره ،من هم از خجالت زود خداحافظی کردم اومدم خونه(البته اگه به افغانهای مقیم ایران برنخوره)
اعتراف میکنم که این وبلاک انقدر قشنکه که هر وقت میام اینجا هرجی غم و غصه دارم یادم میره و از ته دل میخندم و کلی انرزی میکیرم
اعترافای خوشمزه ای بود((مخصوصا اعتراف شهاب)) مرسی
راستی ما ایرانیا جقدر با مزه اییم مکه نه؟؟؟
واقعا لطف دارین
خوب بود همه یه اشتباهاتی تو زندگی دارن
آره منم یه اعتراف احمقانه دارم"
اول دبیرستان بودم و کلاس مام ته سالن بود، ی روز که زنگ تفریح که تموم شده بود منم با سرعت داشتم میدوییدم طرف کلاس دیدم یکی از دوستام که پشتش به من بود خیلی آروم داره وارد کلاس میشه؛ تصمیم گرفتم با همون سرعت بپرم رو کولش!!
پریدم رو کولشو هردوتامون محکم خوردیم زمین، وقتی از روش بلند شدم تا ببینم حالش خوبه دیدم دوستم نیست """"""""" خانوم ناظممون بووووووود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
Wow !!
خیلییییییییییییی توپ بود
خیلی جالب بود کلی خندیدم
خیلی باحال بود کلی خندیدم مرسی( زیاد تا)
مرسی خیلی باحال بود
اعتراف می کنم یک روز در محرم همسایمون بهم گفت بر یزید لعنت گفتم و همچنین
اعتراف می کنم وقتی خواهرم برای بار اول که زایمان کرده بود به جای تبریک بهش کفتم 100 سال به این سال ها
خییییییییییییییییلی خنده دار بود
کلا این جماعت سوژه ان واسه خودشون!!!!
سلام.خیلی از این پست خوشم اومد.با اجازه شما این مطلب رو با ذکر منبع کپی می کنم.
kheali kheali tooooooooooooooooop boooooooooooooooooood
سلام خوب بود مرسی
به ما هم سر بزن لینک کن مارو و نظر گلتو بنویس برام مر۳۰
اینا رو که خوندم اینقده خندیدم که اومدن جنازمو جمع کردن
دمت گرم
خدا رحمتتون کنه !
سلام.عالی بود
اعتراف میکنم یه بار تلفنو برداشتم شماره گرفتم خانومه گفت مشترک گرامی شماره ی مورد نظر در دسترس نمیباشد منم عصبانی شدم گفتم خر گرامی شماره ی مورد نظر در دسترس نمیباشد.....
سلام..عالی بود
با با دمتون گرم با این اعترافات صادقانه تون کلی حال کردیم
سلام بار اوله میام سر میزنم منم یه اعتراف دارم چند سال پیش کنترل تلویزیون از دست خواهرم افتاد توی پارچ آب کنار دستش تا خواست یرداره من داد زدم نکن دیوانه الان برق میگیرتت
من کلا زیاد از این کارا میکنم حالا که ازدواج کردم گاهی خواهرام میگن تورو خدا بیا کمی مارو بخندون دلمون تنگه سوتی هاته
یه اعتراف دیکه دارم بکم؟ به شرطی که سه هزار سال طول نکشه تا ثبتش کنید
ججوری اون بالا بنویسیم که تو قسمت نظرا نباشه؟؟
بگید منتظریم !
اصلا قول میدم دیگه زود به زود بیام ...
اینبار دیگه مردونه قول میدم
اعتراف میکنم پارسال عید چایی دم کردم اما تو قوری آب نریختم گذاشتم رو سماور.
منم اعتراف مکنم .یه روز دوتا خواهرام کنار هم خواب بودن منم امدم موهاشونو به هم گره زدم و با صدای بلند داد زدم زلزله زلزله بیچاره ها هم ترسیده بودن هرکدوم به یه طرف میدویدن و از درد کشیدن موهاشون گریه می کردن
ئـــــه ! اون بیچاره ها چه گناهی کرده بودن ؟!
منم اعترافاتی دارم
اولیش که خیلی تلخ بود واسه خودم اینه که یه بار رفته بودیم مسافرت بعد واسه ناهار تویه یکی ازین استراحتگاههایی که بین راه هست(اتوبان قم - کاشان) ژیاده شدیم .بعد یه اقایی که پانداشت و با عصا ره میرفت اومدم سمتم منم گفتم برو اقا رد کارت پول ندارم بدم بهت بعد دیدم یارو برگشت گفت نهههههه گدا نیستم میخوام بدونم دسشویی کجاست!
منو بگو انقدررر فحش به خودم دادم و ناراحت شدم .
هنوزم یادش میفتم ناراحت میشم
اعتراف می کنم یه بار تو یه خیابون تقریبا خلوت در خلاف جهت ماشینا فرمون دوچرخمو تنظیم کردم و چشمامو بستم و شروع کردم به رکاب زدن. ی مدت گذشت دست از رکاب زدن کشیدم. ی مدت دیگه گذشت گفتم چشمامو باز کنم ببینم چه خبره. همین که چشمامو باز کردم دیدم ی ماشین جلومه! ترمز گرفتم ولی دیر شده بود چون خوردم به سپرشو پرت شدم رو ماشینه. عین این کارتونا!!! البته ماشینه پارک بود! نمی دونم چه جوری از وسط خیابون منحرف شدم اون سمت!! :دی خلاصه که شانس آوردم دزدگیر نداشت ولی خیلی بد بود همه بدنم درد گرفته بود! فقط می خواستم ببینم چه حسی داره
یه بارم که تو اتوبوس جلو نشسته بودم. هوس کردم ی تجربه جدید بکنم و وقتی راننده می خواست در رو ببنده پام رو گذاشتم لای در!!! فقط می خواستم ببینم چه جوریه! خب اولش خوب بود و کنجکاویم هم که ارضا شده بود تصمیم گرفتم ایستگاه بعدی پامو بردارم غافل از اینکه دره ول کن نبود! همش می خواست بسته شه و فشار میداد! اولش فشار کم بود ولی یکم که گذشت دیدم نه ُ نمیشه! خلاصله که به راننده گفتم و اونم درو زد!! وایی ولی کلی ضایع شدما. نشدم؟
وای خدا دلم ترکیدم
دستت درد نکنه عالی بود
khili bahal bod
koli khandidam
اینقــــــــــــــــــــــــــــدر خندیدم که داره اشکم درمیاد!!
با اجازتون قصد دارم این مطلب رو با ذکر منبا تو وبلاگم بذارم..
راستی لینک میشوید شما
تکراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااری بود
ایول کلی خندیدم
اعتراف می کنم امسال عید دختر خالم اومد بهم عیدی بده نمیدونست من کجام رفت همه ی اتاقارو گشت هی صدا میزد سحر کجایی من نشسته بودم تو اتاق پذیرایی داشتم نگاش میکردم وقتی دیدم حسابی خسته شد گفتم اینجام.