اس ام اس داغ

جک ، اس ام اس ، خنده ، طنز ، پیامک

اس ام اس داغ

جک ، اس ام اس ، خنده ، طنز ، پیامک

پَ نه پَ ! (4)

پَ نه پَ ! (4)

به مامانم میگم: فکر کنم دیگه وقتشه از تنهایی در بیام،هر چی باشه بیست و شش سالمه مامان...
میگه: یعنی زن میخوای پدرسوخته؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ یه داداش توپول موپول میخواستم روم نمیشه مستقیم به بابا بگم.

============================

صبح پاشدم به زور، دارم لباس میپوشم، بابام میگه کلاس داری؟! میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ نگران لباسم شدم پاشدم ببینم هنوز اندازمه یا نه

============================

به داداشم میگم برو عصای آقاجون رو بیار؛
میگه آقاجون میخواد بره مگه؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ؛ میخواد به اذن پروردگار عصا رو تبدیل به اژدها کنه !

ادامه مطلب ...

تحملم یه حدی داره !

تحملم یه حدی داره !

اگه یه بار همه 20واحد رو توی یه ترم افتادین ! بی خیالش

اگه شما رو با نمره 11.99مشروط کردن ! خوب شده دیگه

اگه استاد می خواد به جای آقا بهتون بگه خانوم ! بگه
 

اگه یه دفعه هارد 60گیگابایت شما هاپولی هاپو شده! پیش میاد دیگه



ادامه مطلب ...

دلایل مستند برای خودکشی خفیف (سری دوم)

دلایل مستند برای خودکشی خفیف (سری دوم)

wWw.HotSMS.Blogsky.com

برای خواندن مطلب سری اول اینجا کلیک کنید


بعد از ۳-۴ ماه به طرف زنگ زدم، میگه: واااای چه جالب! همین الان داشتم شمارتو میگرفتم!


* * * * * * * * * * * * * * * * * *


یارو رفته یه پاکت سیگار بخره

به فروشنده میگه از اونا بدین که روش عکس “ریه” نداره ،

فروشنده گفت چرا آخه فرقی نمیکنه ،

گفت آخه هی چشم میخوره به عکسش ، موقع سیگار کشیدن اذیت میشم !


* * * * * * * * * * * * * * * * * *


ادامه مطلب ...

پَ نه پَ ! (3)

پَ نه پَ ! (3)

میگم آقا شهید همّت کجاس؟
میگه بزرگراه شهید همّت؟
میگیم : پـَـَـــ نــه پـَـَــــ می‌خواستم خودشو پیدا کنم یه خانواده‌ای رو از نگرانی در بیارم!!!

============================

تو جاده بنزین تمام کردیم وایسادیم کنار جاده 4 لیتری تکون میدیم ! طرف اومده میگه بنزین تمام کردین ؟
میگیم : پـَـَـــ نه پـَـَـــ میگیم هورا ! ما هم از این دبـــّه ها داریم !!!

============================


ادامه مطلب ...

خاطرات یک پزشک

خاطرات یک پزشک


پزشکان معمولا خاطرات جالبی از کار و بیمارانشان دارند. علت جالب بودن این خاطرات یا بخاطر برخوردهای بانمکی است که بیماران با پزشک یا بیماریشان می‌کنند یا کمبود اطلاعات پزشکی است یا شاید وقوع بعضی اتفاقات در فضایی که سایه مرگ و بیماری در آن وجود دارد خود به خود تبدیل به طنز می‌شود. اما مهم اینجاست که یک پزشک عمومی با ذوق اهل شهرکرد هر از چندگاهی خاطراتش را از این ماجراها در وبلاگش می‌نویسد که بسیار خواندنی هستند :

»» گلوی بچه رو که نگاه کردم مادرش گفت: آقای دکتر! گلوش چرک داره؟ گفتم: چرکش تازه می خواد شروع بشه. گفت: این بچه همیشه همین طوره٬ همیشه عفونتش اول شروع می شه بعد زیاد می شه!

»» به دختره گفتم: مشکلتون چیه؟ با یه صدای گرفته گفت: هیچی فقط چند روزه که اصلا صدام درنمی ره !

ادامه مطلب ...